ببین موی سفیدم رو، سرت رو بذار روی سینهام تا ضربان قلبم را بشنوی، من دیگه افتادهام توی سرازیری، طاقت این همه بدوبدو رو ندارم، چرا با زبون خوش نمیای پیشم؟ چرا اینقدر من رو از پی خودت میدوونی؟ آخرش یه روز که افتادهام دنبالت میافتم روی زمین و تو میمونی حسرت یک خواب آرامها، نکن، اینقدر بدقلقی و کجخلقی نکن، این همه هیجان واسه قلب من زیادی است، جوجه...
بازدید : 5
دوشنبه 4 خرداد 1404 زمان : 1:51
