برای اقتدا به حرف بکت که: "دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور." با سرعت هرچه تمامتر برای از دست دادنها و شکست خوردنها و شکستها و افسوسها و زخمهای جدیدتر قدم برمیدارم. اعداد بیمعنا هستند. رد محوی همه خطها را از روی تقویم پاک کرده است. عقربههای ساعت را از حرکت باز داشتهاند. همه چیز باهالهای از مه پوشانده شده است. زندگی در ایدهآلترین شکل خود ادامه دارد. دوست داشتم برای سالهای متمادی همین گونه بماند تا بتوانم با خیالی راحت کتابهایم را بخوانم و فیلمهایم را ببینم اما جهان به دوست داشتنهای ما اهمیتی نمیدهد. باد سردی تمام تنم را در بر میگیرد. عریان. ذکر لب؛ مست توام و هشیارم کن، از شال و خرقه عریانم کن... به چه باید چنگ زد؟ به زخم. به زخم سر باز کرده. به آتش گر گرفته. برای چه باید کوشید؟ عدم فراموشی. تو. این میل بیانتها به عدم فراموشی. حس تلخی از انتهای گذشته، بخیه میشود به حالم؛ زمان، جاودانه بودن هر چیزی را نفی میکند؟ برای فراموش نکردنت هر چیزی را از یاد خواهم برد. گره خورده به شاخههای گذشته. شب و ظلمت، غم و غربت، هوس باریدن... و آه انسان معجون غریب سرکوب شدهایست از تمام خاطراتی که نزیسته است و نقطهی مقابل چیزهایی که دوست دارد. که رنجتر از پیش میکشم اما تمام نمیکنم...
بازدید : 270
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 9:23
مُرده بدم، زنده شدم ،گریه بدم،خنده شدم