loading...

بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

بازدید : 1
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 1:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیابان طلب

کچل، شکم‌گنده، بددهن، تأکید زیاد بر صداقت و درستکاری که یعنی من شیادم، بی‌فرهنگ، بی‌سواد: می‌خواهد بگوید این نامه خطاب به من نوشته شده اما می‌گوید فصل‌الخطابش منم. واقعاً که آنچه خوبان دارند ایشان یک جا دارد. مثلاً من نمی‌توانم به چنین آدمی‌اعتماد کنم. حرکات و سکناتش از صدفرسخی دارند داد می‌زنند که من برای شیره مالیدن سر مردم ساخته شده‌ام. در حالی که داشت درباره‌ی سختی دختردار بودن حرف می‌زد رفته بودم در نخش که من چرا اینجا با این آدم زیر یک سقفم؟ چرا در حد چند دقیقه هم که باشد باید با چنین آدمی‌معاشرت کنم؟ بعد یادم آمد که کسی که مست نکرده نمی‌تواند از مستی حرف بزند، همان‌طور که فرد سیاه‌مست و لول هم نمی‌تواند در آن دقایق از خود بی‌خودی نمی‌تواند. آدم بینوا و بیچاره و بی‌زبانی افتاده بود زیر دست و پایش و این بی‌انصاف هم مدام بر مشتری بخت‌برگشته مشت می‌زد و او هم جز عذرخواهی مکرر و من بمیرم تو بمیری و غلط کردم و عن خوردم کاری نمی‌کرد. من هم تماشا می‌کردم و در این فکر بودم که معیارهایم برای اعتماد نکردن به آدم‌ها چه چیزهایی هستند؟ چیه، نکند شما از این معیارها ندارید؟ من که دارم و با تجربه‌ی کاربرد فراوان می‌توانم بگویم که با تقریب خوبی از این معیارها راضی بوده‌ام. به آدم‌هایی که جمله‌هایشان را با «در کجای جهان...» یا «در همه‌ی جهان...» آغاز می‌کنند اعتماد نمی‌کنم. به کسانی که بیش از معمول به موفقیت‌هایشان می‌نازند و طوری رفتار می‌کنند که انگار صددرصد نقش ازآن آنان بوده اعتماد نمی‌کنم. به کسانی که مدام کلمه‌های خارجی می‌پرانند یا از عبارات قلمبه‌سلمبه استفاده می‌کنند اعتماد نمی‌کنم. به آدم‌های که جای صحیح علائم سجاوندی را نمی‌دانند یا غلط املائی دارند اعتماد نمی‌کنم. به زن‌ها درباره‌ی شمار خواستارانشان، مردها در مورد زندگی جنسی‌شان، پولدارها در خصوص نحوه‌ی پولدار شدنشان، فقرا در قضیه‌ی بی‌تقصیر بودنشان در فقرشان اعتماد نمی‌کنم. به اشخاصی که معتقدند در سال هشتادوهشت تقلب شده یا اصلاحاتچیان می‌توانند برای مملکت فایده‌ای داشته باشند یا در دوران پهلوی داشتیم با سرعت نور پیشرفته می‌شدیم اعتماد نمی‌کنم. به فمنیست‌ها و ممنیست‌ها و کمونیست‌ها و راست‌ها و پان‌ها و ایرانشهری‌ها اعتماد نمی‌کنم. به آدم‌هایی که مدام از کلمات رکیک استفاده می‌کنند، دخترانی که از اینجا و آنجایشان حلقه آویزان می‌کنند یا سیگار و قلیان می‌کشند، به پسرانی که بیش از حد درگیر تن و اندام و باشگاه و ماشین و زیبایی هستند، به تمام آدم‌هایی که به رنگ‌ موهای عجیب علاقه دارند اعتماد نمی‌کنم. شاید بگویید تو هم ما رو گیر آورده‌ای‌ها، اصلاً جز خودت و حوضت کسی هم موند که بهش اعتماد کنی؟ به آدم‌هایی غیر از این آدم‌ها، که شمارشان هم رفته‌رفته کم و کمتر می‌شود اما به هر حال آنچه می‌ماند کیفیت مقبولی دارد. در روستای ما زبان‌زدی هست که می‌گوید چخلوخ پخلوخ‌تور. آدمی‌مثل من هم که خیلی قبل‌تر از این‌ها کیفیت را بر کمیت ترجیح داده است. آهان، یک دسته را داشتم پاک فراموش می‌کردم: آدم‌هایی که بر سنن و رسوم جاهلانه از قبیل چهارشنبه‌سوری، عروسی و عزای پرتکلف، مهریه‌ی زیاد و امثالهم پافشاری می‌کنند. حتی ضرب‌المثلی تانزانیایی هست که آن‌که در گله می‌رود جز کون چیزی نمی‌بیند. خودم هم خیال نمی‌کردم سیاهه این‌قدر زیاد شود اما چه کنم؟ آدمی‌هست و همین معیارها دیگه، بنابراین: اعتماد نمی‌کنم، پس هستم...

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 254
  • بازدید ماه : 889
  • بازدید سال : 1381
  • بازدید کلی : 59007
  • کدهای اختصاصی