تارکان سیگار هم آدمهای عجیبیاند. کنارشان دست به فندک که میبری شروع میکنند به پند و اندرز در باب ترک و محاسنش و فیلشان یاد هندوستان میکند که بله حاجی (ترکی بخوانیدش، نمیدانم چجوری ترکیاش را بنویسم، چقدر هم بدم میآید از اینکه روزی اقل کم دهبیست باری حاجی صدایم کنند) اولش کردم چهار نخ، صبح و ظهر و شام، یه نخ هم قبل خواب یا وقتی با رفیقام از پارک برمیگشتم، نمیدونی این نخ آخر چه لذتی میداد، آخآخ، حالا میدونی چی شد ترک کردم؟ همینجوری که میخواستم سیگار بکشم یکهو از خودم پرسیدم این چیه آخه، به قدری عصبانی شدم که خواستم پاکت رو توو دستم له کنم اما گفتم آرومآروم ترکش کنم بهتره، حالا خودمونیم بعد یه وقتی میشه انجام وظیفه، تو الان لذت میبری از کشیدنش؟ من هم میخواهم بله، بله، پدرسگ، خیلی هم لذت میبرم اما چون جور خاصی میپرسد مجبور میشوم معذب و شرمگین جواب بدهم نه راستش، همینجوره که تو میگی، حاجی، آدم وابستهش میشه و نمیتونه بذاره زمین. لحظهای سکوت، نگاه طولانی به بارش بیامان باران بهاری و آدم در این هوا یه نخ نکشه کی بکشه و رفتن به سمت یخچال و برداشتن یک نخ و روشن کردنش. ولی در کل آدم بدی نیست که هیچ، آدم خیلی خوبی هم هست، بدون هیچ توقعی چندین ویدیوی آموزشی چند میلیونی را با ذکر من که یاد نگرفتم شاید تو که قبلاً در این زمینه کار کردهای یاد بگیری بهم داد و من هم همانطور که حدس زدید یاد گرفتم. از جملهی آدمهای فداکار و کمککنندهای که در بهترین حالت پوستشان کنده میشود و در بدترینش دیگران و روزگار با آنان چنان تا میکنند که آسیب سیگار در برابرش به هیچ میماند و وردشان میشود ولی حاجی، حق ما این نبود...
بازدید : 3
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1404 زمان : 1:51
