loading...

بهار گمشده آرزوها...

بازدید : 235
جمعه 17 بهمن 1398 زمان : 16:55

«به تو فکر کردن. خوابیدن و به رخت‌خواب رفتن.
به تو فکر کردن. بیداری و از رخت‌خواب بیرون زدن.»
.
.
«من می‌تونم بیام شهر تو. زیر پنجره‌ای. پنجره‌ی اتاق تو. نشد؟ پارک محل. داخل کارتن‌ها و خرده مقواها شب را صبح کنم. بی‌ریا. به انتظار.»
.
.
«چرا تو را وسطِ روزگاری که تنها باید به آن تف انداخت، زمانه‌ای که الکی‌ است همه‌ی دَک‌وپوز آدم‌هایش، تنها گذاشته‌ام؟»

چای زنجبیل و خواص آن
بازدید : 833
سه شنبه 14 بهمن 1398 زمان : 5:02

آبروی باد اگر سمباده بر یاد بکشد، وای من که چه تو را از یاد من خواهد برد؟ وای که هر باد و برف و بورانی زخمه‌ای جدیدم می‌زند از عمق زخم تو. وای من که هر گریه‌ی آسمانم، آبستن از بخار خیس تن توست. وای من که از یادت نمی‌بَرم و نمی‌بُرم. وای من که دریغم از مرهمی‌برای یادت. وای من که از بی‌پناهی تو پناه بر شعر و الکل و سیگار و بیهودگی روزگار. وای من که مبتلای تو و اسیر بطالت بی‌تو. وای من که خشکه خشکه تکه‌های لبم زنده به بوسه‌باران لب‌هایت. وای من که زخمت تسکین نمی‌داند، التیام نمی‌فهمد، تسلی نمی‌یابد. وای من که دستانم در حسرت آغشته شدن به بوی تن تو. وای من که درمان نمی‌خواهم، نام دردم را بگو...

داستان ادیوسی ها | وبلاگی که هی آدرس عوض می کرد!
بازدید : 409
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 1:58

پنجره را که باز می‌کنم، انگار دریچه‌ی خاطرات نامحدودم را باز کرده‌ام. شاید همه‌ی بادها درختان را شکسته‌اند و شاید فاجعه‌ای به بار آورده‌اند. اما من همه‌ی آن‌ها را دوست دارم. بادها. باران‌ها. طوفان‌ها. خاطرات. می‌دانم که آن‌ها هم در گوشه‌ای از قلب مرطوب و مه‌گرفته‌شان مرا دوست دارند...

وقتی همسرم پیتزا درست میکنه
بازدید : 546
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 1:58

همه چیز را در نه و نیم دقیقه خلاصه کرده است. بدون هیچ حرف اضافه‌ای. آرامش قبل از طوفان. بیچارگی. حزن. آن بی‌پناهیِ مختوم به طوفان. طوفان. "زمانی که اهنگ خواندن کافی نبود، فریاد کشیدن... برای شنیدنت بود" و این منِ از طوفان‌درآمده‌ی پا از زمین کنده‌ی گمشده لابلای موج‌های خروشانت. دریایی پر از نخواستن‌ها و نتوانستن‌ها و نشدن‌ها و نبودن‌ها و نیفتادن‌ها و نرسیدن‌ها. لانه کرده در فریادهایی سهمگین...
.
.
قله. جایی که دیگر هیچ کس به آنجا نخواهد رسید. شاهکارِ مطلق. ترکیب باورنکردنیِ هنر و نبوغ و تلاش. شبیه به فرو بردن خنجری تیز در زخم همیشه. مست شدن از قدحی لبالب پر از خون خویش. سکرآور. بی عیب و نقص. تکرار نشدنی...
.
.
https://www.youtube.com/watch?v=t-hQgtYCbcQ

وقتی همسرم پیتزا درست میکنه
بازدید : 402
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 1:58

برف چه خواهد کرد با این کهنه‌زخم‌ِ عیمقِ در هر به‌ چاقورسیده‌استخوان، ریشه دوانده؟ مسیحایِ سپیدِ سرمایش، نفسی تازه بر مرده‌قلبم خواهد داد یا بهمنِ خوشِ خاطراتش خواهد زدود از تمام دل و جانم، یادِ تمامِ آن سرد‌‌زمستان‌هایِ تاریکِ بی‌درمان را... چیزی نیستم جز فروپاشی میان این و آن؛ رفت‌وآمدِ مکررِ میانِ پژمردگی روح و فرسایشِ تن. چیزی نیستم جز ضرورتِ کلمه‌وار از حلقومی‌خارج شدن و عدم تمایلِ روایت‌ها به بیان. برف چه خواهد کرد با این کهنه‌زخمِ عمیق؟ برف، لمسِ من با سرانگشتِ سردِ تو، امضایِ هنوز بودنت و لهجه‌بوسه‌ات؛ آبرویِ همیشه دوست داشتنت، همیشه دوست داشتنم...

سجده کند عقل، جنونِِ تو را...

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 15
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 351
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 42811
  • بازدید کلی : 55964
  • کدهای اختصاصی